اشعار ناخوانده برایت می نویسم بی بهانه ..... لقا .... دلم بر عشق بی پایان سرم پر گشته آزادی
تو ای گلبرگ مغرورم به عشقم بر چه تن دادی؟
تو ای دلبر که از نامت خروشان میشود این دل
بیا امشب خلاسم کن بزن بر دل تو فریادی
دوچشمانت کمندینند لبانت گرچه مسکینند
الا ای ناز رنجورم چگونه برمن افتادی؟
گهی دستت به دستانم گهی شاد وپریشانم
اگر مجنون نباشم من بگو یارم که فرهادی
برس بردل که از شوقت هزاران بندگی کرده
اگر بر دل نباشد فر تو ای نازم فرحزادی
چنان دل میبرد دلبر که بی کس مانده ام امشب
دلم را برده ای دلبر که در دلبردن استادی.. .
بقیش باشه برا بعدآ...... نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان موضوعات پيوندها ![]() ![]()
![]()
|