اشعار ناخوانده برایت می نویسم بی بهانه حرف آخر
تور نیک انداختن کار صیاد است وبس
عاشقان را منع کردن کار شیاد است وبس
چشم دلبر میبرد هرسر که سودا آیدش
در سرم سودای عشق.در گلویم گرچه فریاد است وبس
شور شیرین در سر و عاشق تر از هر باوفا
بی وفا شیرین من.عاشق فقط شیرین فرهاد است وبس
سوختم از عشق و خاکستر شدم بر پای یار
کوزه گر کی خمره ام.درمان من باد است وبس
جز به مرگ کی میبرد یاد تورا در خاطرم
در برم گیر ای خدا.دلبر از آن شاد است وبس
صورتم گل گونه وچشم ودو ابرویم حزین
بغض پیچیده در گلو.دلخوش به میعاد است وبس
هرچه دارم میدهم تاکه تو تیمارم کنی
ساده لوحی بی خبر.دلبر که جلاد است وبس
میروم از این خراب آباد ومیبرم عشقت ز یاد
توبمان در شهرخود.چون خرم آباد است وبس
بسلامتی پاکن . که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب نويسندگان موضوعات پيوندها ![]() ![]()
![]()
|